وبلاگ شناخت امام رضا(علیه السلام)

بهشت هشتم را در اینجا بشناسید...

وبلاگ شناخت امام رضا(علیه السلام)

بهشت هشتم را در اینجا بشناسید...

طبقه بندی موضوعی

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ

۰

دوران امامت

شنبه, ۹ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۱۹ ب.ظ

امامت امام رضا(ع)

امامت امام رضا(ع)

اعلام امامت علنی آن حضرت ، موجب تعجب همگان ، بخصوص شیعیان گردید، زیرا در دوران امامت پدر بزرگوارش ، شیعیان در نهایت فشار و سختی بودند ، و امام بزرگوارشان همیشه در زندان یا تبعید به سر می برد. به همین دلیل ، هنگامی که امام هشتم (ع) آشکارا امامت خود را اعلام کرد،عده ای از یاران آن حضرت به ایشان عرض کردند: «فدایت شویم، امر مهمی اعلام می فرمایید، از این ملعون – هارون – هراس ندارید؟» آن حضرت در جواب آنها می فرمایند :«دست او از من کوتاه است. نمی تواند هیچ آسیبی به من برساند ؛ و او را بر من راهی نیست.»

همچنین جناب محمد بن نسیان (علیه الرحمه) نقل می کند :

به حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا (ع) عرض کردم : «شما امر خلافت و امامت خود را آشکار ساخته و به جای پدر نشسته اید ، در حالی که هنوز از شمشیر هارون ملعون ، خون می چکد.» آقا فرمودند : «آن گفتار از حضرت پیامبر اکرم (ص) به من نیرو و جرأت می بخشد ، که فرمودند : اگر ابوجهل (لعنت الله علیه) توانست از سر من مویی کم کند ، بدانید ، من پیامبر نیستم ، و اکنون من به شما می گویم ، اگر هارون (لعنت الله علیه) توانست مویی از سر من کم کند ، بدانید که من امام نیستم.»

تقسیم بندی دوران امامت امام رضا علیه السلام

دوران بیست ساله ی امامت آن بزرگوار ، با توجه به خلافت خلفای عباسی لعنه الله علیهم ، به سه دوره دسته بندی می شود :

الف) دوره ی اول : دوران خلافت هارون الرشید (لعنت الله علیه) به مدت 10 سال

ب) دوره ی دوم : دوران خلافت محمد امین (لعنت الله علیه) به مدت 5 سال

ج) دوره ی سوم : دوران خلافت عبدالله المأمون (لعنت الله علیه) به مدت 5 سال

دوره اول امامت امام رضا علیه السلام

ده سال اول امامت آن حضرت ، که همزمان با دوران خلافت هارون الرشید ملعون بود ، دوران پر برکت و خوبی برای آن حضرت به شمار می رفت، زیرا هارون به دلیل اینکه قتل امام هفتم (ع) دستگاه حکومتی او را به شدت تضعیف کرده بود ، دیگر جرأت دست درازی و جسارت به سوی امام رضا (ع) را پیدا نمی کرد. او از تزلزل حکومتش به شدت خشمگین بود! تا جایی که ، وقتی یحیی بن خالد برمکی (لعنت الله علیه) شروع به سعایت و بدگویی در مورد امام رضا (ع) نمود ، و به رشید گفت : «پس از موسی بن جعفر (ع) ، اینک پسرش بر جای او نشسته ، و ادعای امامت می کند.» هارون ملعون که به شدت از قتل امام پیشین ، وحشتزده و خشمناک بود ، با تندی گفت : «آنچه با پدرش کردیم ، کافی نیست؟ می خواهی یکباره شمشیر بردارم ، و همه علویان را بکشم!»

حضرت امام رضا (ع) نیز با بهره گیری از این فرصت ، و بدون اظهار تقیه یا مخفی کردن امامتشان ، به طور علنی به رفع مشکلات شیعیان می پرداختند ، و سخنانشان به شرق و غرب ارسال می شد. چنانچه گذشت و خواهد آمد و طبق فرمایش آن حضرت ، تا وقتی که رشید ملعون زنده بود ، نتوانست کوچکترین تعدی به آن حضرت داشته باشد. سرانجام ، هنگامی که هارون ملعون برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفته ی خراسان به این منطقه آمده بود ، مرد. پس از او ، پسرش محمد امین (لعنت الله علیه) در بغداد به جای او نشست ، و به این ترتیب دوران خلافت نامشروع وی شروع شد.

 

دوره ی دوم امامت امام رضا علیه السلام

امامت همزمان با خلافت غاصبانه ی امین ، که این دوران همراه با نزاع و جنگ قدرت بین دو برادر ، یعنی مأمون و امین بود ، پنج سال طول کشید. در این دوره نیز امام (ع) روزهای خیلی خوبی را گذراندند ، و شیعیان تحت فشار نبودند. آنها آزادانه به امام خود رجوع می کردند ، و گره از امور خویش می گشودند. امام (ع) در این دوره همانند جد بزرگوارش ، امام صادق (ع) به نشر علوم آل محمد (ع) پرداختند.

دوره ی سوم (دوران ولایتعهدی) امامت امام رضا علیه السلام

در سال 198 هجری ، امین طی درگیری با برادرش مأمون ، کشته شد ، و اختیار کامل کشور اسلامی به دست مأمون غاصب افتاد. پس از شروع حکومت نامشروع مأمون ، وضعیت زندگانی امام رضا (ع) نیز تغییر کرد. مأمون پس از استقرار حکومت ، در اولین فرصت ، حضرت رضا (ع) با دعوتی اجباری به مقر حکومتی خود ، یعنی طوس آورد ، و با اجبار و تهدید ، آن حضرت را وادار به قبول ولایتعهدی کرد. این مسأله ، برای به قدرت رساندن آن امام همام (ع)نبود ، بلکه مأمون چندین هدف را با این نقشه دنبال می کرد : اول ، می خواست امام عزیز شیعیان را کاملا تحت نظارت و نفوذ خود داشته باشد ، تا خیالش کاملا از جانب او راحت باشد. دوم ، با این فکر مکارانه‌ی خود ، می خواست توجه سادات و علویین و محبت مردم خراسان را به سوی خود و حکومتش جلب کند. مأمون در قتل برادرش بسیار زشت عمل کرده بود ؛ تا جایی که ، مدت ها سر برادر خود را بر چوبی سوار کرده ، و مردم را مجبور به لعن بر او می کرد. در نتیجه ، این موضوع تأثیر بسیار نامطلوبی در اذهان مردم به جای گذاشته بود. بنابراین ، مأمون می خواست با بهره گیری از چهره ی محبوب یادگار آل مرتضی (ع) موجب تحکیم پایه‌های حکومتی خود شود. سوم ، می خواست با قبولاندن امر ولایتعهدی به آن حجت الهی ، موجب خواباندن شورش ها ، و جلب توجه و محبت علویان و فرزندان آل فاطمه (ع) شود.

به هر حال ، آن امام عزیز با دلی ناشاد و خاطری ناآرام ، از جوار قبر مبارک جدش رسول خدا (ع) جدا شد ، و با خانواده خود خداحافظی نمود. ایشان در حالی که خود واقف به سختی ها و مشکلات این سفر غریبانه ، و در نهایت ، شهادت در دیار غربت بودند ، عازم طوس شدند.

مغول سیستانی (ره) می گوید : در آن حال که رجاء بن ابی ضخاک ملعون (لعنت الله علیه) مأمور بردن کاروان امام رضا (ع) به طوس شده بود ، هنگام حرکت کاروان ، به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم. آن حضرت ، خاندان خود را گرد آورده بود ، و از آنها می خواست که برای او گریه کنند. ایشان به آنها می فرمود : «من دیگر به میان خانواده‌ام بر نخواهم گشت.» آن گاه وارد مسجد رسول خدا (ع) شدند ، تا با پیامبر (ع) وداع کنند. حضرت چندین بار وداع می کرد ، و باز به سوی قبر مبارک پیامبر اکرم (ع) باز می گشت و با صدای بلند می گریست! مغول سیستانی (ره) می گوید : در این حالت خدمت آن حضرت (ع) رفتم ، و سلام کردم. ایشان خطاب به من فرمودند : «مغول ! به من خوب نگاه کن ! من از جدم دور می شوم ، و در غربت ، جان می سپارم ، و در کنار هارون (ملعون) دفن می گردم.»

سرانجام ، با اصرار و فشار زیاد آن بزرگوار ، رجاء بن ابی ضحاک پذیرفت که از طریق مکه و عراق به سوی خراسان بروند. آنها با گذشتن از شهرهای : بصره ،‌ خرمشهر ، اهواز ، اراک ، قم ، ری و نیشابور ، در دهم شوال سال 201 هجری به مرور وارد شدند.

به هر حال ، اگرچه آن حضرت در آخر عمر مبارکش به امر ولایتعهدی حکومت هم نایل شدند ، اما با توجه به شواهد موجود ، سخت ترین دوران عمر مبارک حضرت ، همین دوران بوده است. این نتیجه ، از سخنان مبارک آن حضرت بر می آید ؛ چنانچه روزی خطاب به مأمون (لعنه الله علیه) که با وجود باطن لبریز از بخل و کینه ، مرتب نسبت به آن حضرت اظهار محبت می کرد ، فرمودند : «این امر ولایتعهدی ، هرگز نعمتی برایم نیفزود. من وقتی در مدینه بودم ، دست خطم در شرق و غرب نجوا می شد. در آن موقع ، اسب خود را سوار می شدم ، و آرام در کوچه‌های مدینه راه می پیمودم ، در حالی که در مدینه کسی از من عزیزتر و مهمتر نبود.» این سخن ، خودگواه بر آزار و سختی هایی بوده که در دوران ولایتعهدی به طور پنهانی بر امام (ع) وارد می کردند ، و کسی از شیعیان هم متوجه نمی شد. آن امام عزیز نیز به خاطر حفظ مصالح شیعیان ، هرگز این مشکلات را ابراز نمی کردند.

بالاخره ، آن افعی خطرناک ، نیش سمی و کشنده ی خود را بر امام مظلوم و غریب شیعیان وارد کرد ، و به شکلی کاملا مرموزانه ، آن وجود مبارک را مسموم کرد و به شهادت رساند. خود حضرت قبل از شهادت ، از قاتل ملعون خود به شیعیان خبر داد ، و توصیه کرد که فریبکاری های مأمورن ملعون ، موجب پوشیده شدن حق نشود. آن حضرت به طور مرتب به یاران و اصحاب نزدیک خود می فرمود : «فریب سخنان او را نخورید ! به خدا سوگند! هیچ کس جز او مرا به قتل نمی رساند ؛ ولی چاره یی جز صبر ندارم ، تا آن روز که دوران زندگی‌ام به سرآید.»


برگرفته از کتاب هشتمین امام علیه السلام – نوشته حمید قلندری برد سیری


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۸/۰۹
عاطفه عارفی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی