دوران امامت
امامت امام رضا(ع)
اعلام امامت علنی آن حضرت ، موجب تعجب همگان ، بخصوص شیعیان گردید، زیرا در دوران امامت پدر بزرگوارش ، شیعیان در نهایت فشار و سختی بودند ، و امام بزرگوارشان همیشه در زندان یا تبعید به سر می برد. به همین دلیل ، هنگامی که امام هشتم (ع) آشکارا امامت خود را اعلام کرد،عده ای از یاران آن حضرت به ایشان عرض کردند: «فدایت شویم، امر مهمی اعلام می فرمایید، از این ملعون – هارون – هراس ندارید؟» آن حضرت در جواب آنها می فرمایند :«دست او از من کوتاه است. نمی تواند هیچ آسیبی به من برساند ؛ و او را بر من راهی نیست.»
همچنین جناب محمد بن نسیان (علیه الرحمه) نقل می کند :
به حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا (ع) عرض کردم : «شما امر خلافت و امامت خود را آشکار ساخته و به جای پدر نشسته اید ، در حالی که هنوز از شمشیر هارون ملعون ، خون می چکد.» آقا فرمودند : «آن گفتار از حضرت پیامبر اکرم (ص) به من نیرو و جرأت می بخشد ، که فرمودند : اگر ابوجهل (لعنت الله علیه) توانست از سر من مویی کم کند ، بدانید ، من پیامبر نیستم ، و اکنون من به شما می گویم ، اگر هارون (لعنت الله علیه) توانست مویی از سر من کم کند ، بدانید که من امام نیستم.»
تقسیم بندی دوران امامت امام رضا علیه السلام
دوران بیست ساله ی امامت آن بزرگوار ، با توجه به خلافت خلفای عباسی لعنه الله علیهم ، به سه دوره دسته بندی می شود :
الف) دوره ی اول : دوران خلافت هارون الرشید (لعنت الله علیه) به مدت 10 سال
ب) دوره ی دوم : دوران خلافت محمد امین (لعنت الله علیه) به مدت 5 سال
ج) دوره ی سوم : دوران خلافت عبدالله المأمون (لعنت الله علیه) به مدت 5 سال
دوره اول امامت امام رضا علیه السلام
ده سال اول امامت آن حضرت ، که همزمان با دوران خلافت هارون الرشید ملعون بود ، دوران پر برکت و خوبی برای آن حضرت به شمار می رفت، زیرا هارون به دلیل اینکه قتل امام هفتم (ع) دستگاه حکومتی او را به شدت تضعیف کرده بود ، دیگر جرأت دست درازی و جسارت به سوی امام رضا (ع) را پیدا نمی کرد. او از تزلزل حکومتش به شدت خشمگین بود! تا جایی که ، وقتی یحیی بن خالد برمکی (لعنت الله علیه) شروع به سعایت و بدگویی در مورد امام رضا (ع) نمود ، و به رشید گفت : «پس از موسی بن جعفر (ع) ، اینک پسرش بر جای او نشسته ، و ادعای امامت می کند.» هارون ملعون که به شدت از قتل امام پیشین ، وحشتزده و خشمناک بود ، با تندی گفت : «آنچه با پدرش کردیم ، کافی نیست؟ می خواهی یکباره شمشیر بردارم ، و همه علویان را بکشم!»
حضرت امام رضا (ع) نیز با بهره گیری از این فرصت ، و بدون اظهار تقیه یا مخفی کردن امامتشان ، به طور علنی به رفع مشکلات شیعیان می پرداختند ، و سخنانشان به شرق و غرب ارسال می شد. چنانچه گذشت و خواهد آمد و طبق فرمایش آن حضرت ، تا وقتی که رشید ملعون زنده بود ، نتوانست کوچکترین تعدی به آن حضرت داشته باشد. سرانجام ، هنگامی که هارون ملعون برای سر و سامان دادن به اوضاع آشفته ی خراسان به این منطقه آمده بود ، مرد. پس از او ، پسرش محمد امین (لعنت الله علیه) در بغداد به جای او نشست ، و به این ترتیب دوران خلافت نامشروع وی شروع شد.
دوره ی دوم امامت امام رضا علیه السلام
امامت همزمان با خلافت غاصبانه ی امین ، که این دوران همراه با نزاع و جنگ قدرت بین دو برادر ، یعنی مأمون و امین بود ، پنج سال طول کشید. در این دوره نیز امام (ع) روزهای خیلی خوبی را گذراندند ، و شیعیان تحت فشار نبودند. آنها آزادانه به امام خود رجوع می کردند ، و گره از امور خویش می گشودند. امام (ع) در این دوره همانند جد بزرگوارش ، امام صادق (ع) به نشر علوم آل محمد (ع) پرداختند.
دوره ی سوم (دوران ولایتعهدی) امامت امام رضا علیه السلام
در سال 198 هجری ، امین طی درگیری با برادرش مأمون ، کشته شد ، و اختیار کامل کشور اسلامی به دست مأمون غاصب افتاد. پس از شروع حکومت نامشروع مأمون ، وضعیت زندگانی امام رضا (ع) نیز تغییر کرد. مأمون پس از استقرار حکومت ، در اولین فرصت ، حضرت رضا (ع) با دعوتی اجباری به مقر حکومتی خود ، یعنی طوس آورد ، و با اجبار و تهدید ، آن حضرت را وادار به قبول ولایتعهدی کرد. این مسأله ، برای به قدرت رساندن آن امام همام (ع)نبود ، بلکه مأمون چندین هدف را با این نقشه دنبال می کرد : اول ، می خواست امام عزیز شیعیان را کاملا تحت نظارت و نفوذ خود داشته باشد ، تا خیالش کاملا از جانب او راحت باشد. دوم ، با این فکر مکارانهی خود ، می خواست توجه سادات و علویین و محبت مردم خراسان را به سوی خود و حکومتش جلب کند. مأمون در قتل برادرش بسیار زشت عمل کرده بود ؛ تا جایی که ، مدت ها سر برادر خود را بر چوبی سوار کرده ، و مردم را مجبور به لعن بر او می کرد. در نتیجه ، این موضوع تأثیر بسیار نامطلوبی در اذهان مردم به جای گذاشته بود. بنابراین ، مأمون می خواست با بهره گیری از چهره ی محبوب یادگار آل مرتضی (ع) موجب تحکیم پایههای حکومتی خود شود. سوم ، می خواست با قبولاندن امر ولایتعهدی به آن حجت الهی ، موجب خواباندن شورش ها ، و جلب توجه و محبت علویان و فرزندان آل فاطمه (ع) شود.
به هر حال ، آن امام عزیز با دلی ناشاد و خاطری ناآرام ، از جوار قبر مبارک جدش رسول خدا (ع) جدا شد ، و با خانواده خود خداحافظی نمود. ایشان در حالی که خود واقف به سختی ها و مشکلات این سفر غریبانه ، و در نهایت ، شهادت در دیار غربت بودند ، عازم طوس شدند.
مغول سیستانی (ره) می گوید : در آن حال که رجاء بن ابی ضخاک ملعون (لعنت الله علیه) مأمور بردن کاروان امام رضا (ع) به طوس شده بود ، هنگام حرکت کاروان ، به محضر مبارک آن حضرت شرفیاب شدم. آن حضرت ، خاندان خود را گرد آورده بود ، و از آنها می خواست که برای او گریه کنند. ایشان به آنها می فرمود : «من دیگر به میان خانوادهام بر نخواهم گشت.» آن گاه وارد مسجد رسول خدا (ع) شدند ، تا با پیامبر (ع) وداع کنند. حضرت چندین بار وداع می کرد ، و باز به سوی قبر مبارک پیامبر اکرم (ع) باز می گشت و با صدای بلند می گریست! مغول سیستانی (ره) می گوید : در این حالت خدمت آن حضرت (ع) رفتم ، و سلام کردم. ایشان خطاب به من فرمودند : «مغول ! به من خوب نگاه کن ! من از جدم دور می شوم ، و در غربت ، جان می سپارم ، و در کنار هارون (ملعون) دفن می گردم.»
سرانجام ، با اصرار و فشار زیاد آن بزرگوار ، رجاء بن ابی ضحاک پذیرفت که از طریق مکه و عراق به سوی خراسان بروند. آنها با گذشتن از شهرهای : بصره ، خرمشهر ، اهواز ، اراک ، قم ، ری و نیشابور ، در دهم شوال سال 201 هجری به مرور وارد شدند.
به هر حال ، اگرچه آن حضرت در آخر عمر مبارکش به امر ولایتعهدی حکومت هم نایل شدند ، اما با توجه به شواهد موجود ، سخت ترین دوران عمر مبارک حضرت ، همین دوران بوده است. این نتیجه ، از سخنان مبارک آن حضرت بر می آید ؛ چنانچه روزی خطاب به مأمون (لعنه الله علیه) که با وجود باطن لبریز از بخل و کینه ، مرتب نسبت به آن حضرت اظهار محبت می کرد ، فرمودند : «این امر ولایتعهدی ، هرگز نعمتی برایم نیفزود. من وقتی در مدینه بودم ، دست خطم در شرق و غرب نجوا می شد. در آن موقع ، اسب خود را سوار می شدم ، و آرام در کوچههای مدینه راه می پیمودم ، در حالی که در مدینه کسی از من عزیزتر و مهمتر نبود.» این سخن ، خودگواه بر آزار و سختی هایی بوده که در دوران ولایتعهدی به طور پنهانی بر امام (ع) وارد می کردند ، و کسی از شیعیان هم متوجه نمی شد. آن امام عزیز نیز به خاطر حفظ مصالح شیعیان ، هرگز این مشکلات را ابراز نمی کردند.
بالاخره ، آن
افعی خطرناک ، نیش سمی و کشنده ی خود را بر امام مظلوم و غریب شیعیان وارد
کرد ، و به شکلی کاملا مرموزانه ، آن وجود مبارک را مسموم کرد و به شهادت
رساند. خود حضرت قبل از شهادت ، از قاتل ملعون خود به شیعیان خبر داد ، و
توصیه کرد که فریبکاری های مأمورن ملعون ، موجب پوشیده شدن حق نشود. آن
حضرت به طور مرتب به یاران و اصحاب نزدیک خود می فرمود : «فریب
سخنان او را نخورید ! به خدا سوگند! هیچ کس جز او مرا به قتل نمی رساند ؛
ولی چاره یی جز صبر ندارم ، تا آن روز که دوران زندگیام به سرآید.»
برگرفته از کتاب هشتمین امام علیه السلام – نوشته حمید قلندری برد سیری